معنی کیف کردن

فارسی به انگلیسی

کیف‌ کردن‌

Disport, Luxuriate, Revel

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

کیف کردن

(مصدر) لذت بردن، نشئه گرفتن. یا کیف کردن با کسی. با او آرمیدن باوی جماع کردن.

لغت نامه دهخدا

کیف کردن

کیف کردن. [ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در تداول عامه، لذت بردن.حال کردن. لذت بردن، چنانکه از قلیانی یا غذایی یا آوازی یا هوای خوشی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لذت بردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیف شود.
- کیف کردن با کسی، با او در لذتی شریک بودن. (فرهنگ فارسی معین).
- || با او آرمیدن. با وی جماع کردن. (فرهنگ فارسی معین).
|| مسرور شدن، چنانکه از کاری و پیش آمدی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نشئه و سکرگونه ای یافتن، چنانکه از بعضی مسکرات و مخدرات. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نشئه گرفتن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیف (مدخل ِ نخست) شود.


کیف

کیف. [ک َ ف َ] (ع ادات استفهام) چگونه. (زمخشری).چون. (ترجمان القرآن). چگونه، و آن اسم مبهم و غیرمتمکن و مبنی بر فتح است، و بر دو وجه استعمال شود:
الف - برای استفهام از احوال، چه استفهام حقیقی و چه غیر آن (همچون تعجب و نفی)، مانند: کیف زید (استفهام حقیقی)، و کیف تکفرون باﷲ (تعجب)، و کیف ترجون سقاطی (نفی).
ب - برای شرط، در این حال اقتضای دو فعل غیرمجزوم متفق اللفظ و المعنی کند، مانند: کیف تصنع اصنع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از مغنی اللبیب چ محمد محیی الدین عبدالحمید جزء1 ص 205). مبنی بر فتح است و به معنی چگونه و هرچه و در چه حال و بر چه حال می آید، مانند: و کیف تکفرون باﷲ؛ یعنی چگونه کافر می شوید به خدا؟ وکیف جاء زید؛ بر چه حالت آمد زید؟ و کیف انت و کیف کنت، در چه حالتی تو و در چه حالت است زید؟ و کیف تصنع اصنع؛ هرچه تو می کنی می کنم من. و کیف شاء؛ هرچه بخواهد. (ناظم الاطباء):
کیف مد الظل نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست.
(مثنوی چ رمضانی ص 11).
- فکیف. رجوع به همین کلمه شود.
- کیف الحال ؟، حال چگونه است:
ما لسلمی و من بذی سلم
این جیراننا و کیف الحال.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 205).
- کیف حالک ؟، حال تو چطوراست ؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
سلام علیک انوری کیف حالک
مرا حال بی تو نه نیک است باری.
فخرالدین خالد.
- کیف کان، آن طور که بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفما، از: «کیف » + «ما» اسم شرط و دو فعل را که یکی شرط و دیگر جواب آن است مجزوم کند، مانند: کیفما تتوجه تصادف خیراً. (از اقرب الموارد). مرکب از کیف و ما، یعنی هرچه، مانند: کیفما تفعل افعل، هرچه بکنی تو می کنم من. (ناظم الاطباء).
- کیفمااتفق، به هر طور که اتفاق می افتاد. (غیاث) (آنندراج).
- کیفماکان، آن طور که بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفمایتفق، به هر طور که اتفاق می افتد. (غیاث) (آنندراج).
- کیفمایشاء، آن طور که میخواهد: حکومت کیفمایشائی. (از یادداشت به خطمرحوم دهخدا).

کیف. [ک َ] (ع مص) بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

کیف. [ی َ] (ع اِ) ج ِ کیفه. (اقرب الموارد). رجوع به کیفه شود.

کیف. (اِ) دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند. (ناظم الاطباء). آلتی چرمین که در آن کاغذ، نوشت افزار و اشیاء دیگر گذارند. بعضی حدس زده اند اصل کیف، کِنْف عربی باشد. (فرهنگ فارسی معین). انواع دارد: کیف پول، کیف دستی، کیف بغلی، کیف کاغذ وغیره. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر
ناگه انگیزد غباری چون ز میدان گرد کرد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 117).
شده ام به جیب اطلس شب عنبرینه گمره
مگر آنکه کیف گلگون به رهم چراغ دارد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 66).
و قندیلهای بزرگ و کوچک از کلاه مصنف و کیف جیب به ریسمان زر رشته که آن را گلابتون نیز خوانند از آن معلق و حاضر قندیل باشند. (از نظام قاری صص 155- 156). به قواعد مقرره باید دو نوبت از هر محل کیف عرایض بسته برسد. حکام ولایات در فرستادن کیفها تقاعد دارند. (از دستخط ناصرالدین به عضدالملک، از فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
قربان بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم.
نظیر:
این دغل دوستان که می بینی
مگسانند گرد شیرینی.
سعدی (از امثال و حکم).
|| کیسه ٔ زنان که در آن آیینه و دیگر ادوات تزیین می نهادند. مَثْبَنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کیسه ٔ مدور که زنان در آن سوزن و انگشتانه و موم و صابون قمی (برای نشان کردن مواضعبرش گاه بریدن جامه) می داشتند. تلی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جزوکش. (ناظم الاطباء).

کیف. [] (اِخ) رجوع به کیفی (اِخ) و حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 438 شود.

کیف. (اِخ) شهرکی است خرد [به خراسان]. (حدود العالم). شهر قدیمی است که در بین بادغیس و مروالرود بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود.

کیف. [ی ِ] (اِخ) شهری در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و مرکز اوکراین است که بر کنار دنیپر واقع شده و 1417000 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز بزرگ صنعتی است و دانشگاه و کلیسای بزرگ و قدیمی دارد. کیف پیش از حمله ٔ مغول (1240 م.) پایتخت روسیه و همچنین در سالهای 1941- 1943 م. صحنه ٔ جنگهای شدیدی میان آلمانها و روسها بود. (از لاروس).

حل جدول

کیف کردن

‌ حظ

حظ

فارسی به عربی

فرهنگ معین

کیف کردن

(کِ. کَ دَ) (مص ل.) لذُت بردن.

فارسی به آلمانی

کیف کردن

Behagen, Belieben, Bitte, Gefallen

تعبیر خواب

کیف


۱ـدیدن کیف پول در خواب، علامت آن است که در به نتیجه رساندن وظایف خود، دقت کافی به خرج می دهید.

۲ـ دیدن کیف پول کهنه و قدیمی در خواب، علامت آن است که به کارهای سخت و دشوار دست خواهید زد.

۳ـ اگر خواب ببینید در کیف پولتان پر از الماس و اسکناسهای نو است، علامت آن است که معاشرینی خواهید داشت که شعارشان در زندگی ( ( (دمی خوش است))) می باشد و عشقهای لطیف، دنیا را برایتان مکانی زیبا جلوه خواهد داد. - آنلی بیتون

معادل ابجد

کیف کردن

384

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری